مجله خبرنگاران - از غبار بپرس!

به گزارش وبلاگ تجهیزات شبکه، دور جدید - پیش شماره منفی 3

فلسفه بافی:

آیا جنگ ها اجتناب ناپذیر هستند؟

اغلبِ فلاسفه ای که دربارۀ جنگ می نویسند، به طور مختصر شرح می دهند که چرا ما انسان ها جنگ را به راه می اندازیم. این فلاسفه، بعضی مؤلفه ها مانند محیط زیست، سرشت بشری، فرهنگ، تکنولوژی و حتی عقل را عامل جنگ می دانند. در نظر آن ها جنگ پدیده ای اجتناب ناپذیر است و بشر از روی طبیعت و سرشتِ خود جنگ ها را به راه می اندازد.

مجله خبرنگاران - از غبار بپرس!

اما الکساندر ماسلی در کتاب فلسفۀ جنگ این دیدگاه را به نقد می کشد. در نظر او جنگ چون محصول ایده های بشری است، لذا محصول انتخابِ خود بشر است.

ماسلی در این کتاب نظریه های جبرگرایانه ای را آنالیز نموده است که بشر را ناگزیر از جنگ می دانند. او آن ها را رد می نماید. مثلاً بعضی علتِ به وجودآمدنِ جنگ را به ساختار جسمانی بشر و آدرنالین و نقش آن در به وجودآمدن خشونت و… ربط می دهند یا بعضی نظریه های جبرگرایانۀ فرهنگی که بشر را محصول فرهنگ می دانند، بر این باورند که فرهنگ، عاملی خارجی است که بر ما تحمیل می شود، نه اینکه محصول ایده ها و رفتارهایی باشد که در طول زمان از طرف ما پذیرفته و بیرونی شده است

ماسلی در مقابلِ چنین دیدگاه هایی که خواستار نفی اختیار بشر هستند، مؤلفه های مفیدی را ذکر می نماید که جنگ را برای بشر جذاب می سازند و باعث می شوند بشر، خود گزینۀ جنگ را برگزیند. (+)

فیلم هفته: بربادرفته (به سبب حذف موقت ریاکارانه اش از یک شبکه پخش جاری فیلم به بهانه افکار زیرپوستی نژادپرستانه)

اسکارلت زیبا نبود!

اسکارلت اوهارا زیبا نبود، اما مردانی که تحت تاثیر جذابیت او قرار میگرفتند، به ندرت متوجه این حقیقت میشدند. با وجود دقتی که به کار می برد تا شیرینی و ملاحت چهره خود را حفظ کند، چشمان سبز آشوبگر و آرزومندش که شور زندگی در آنها موج میزد با متانت ظاهری اش تضاد کامل داشتند. وقار ظاهری اسکارلت تحمیلی و حاصل تذکرات مهرآمیز مادرش و سختگیری های شدید دایه اش بود، در حالی که آن چشمان سبز پرغوغا به خودش تعلق داشتند. اسکارلت عاشق اشلی بود و او را می خواست، اما وی را درک نمی کرد. این دختر درست مثل بادهایی که بر تارا می وزید و رودخانه زردی که دور آن می چرخید رک، آزاد و ساده بود و هرگز نمی توانست از امور پیچیده سردرآورد و حالا برای اولین بار در عمرش با سرشت پیچیده ای روبرو میشد… هیچ کس نبود تا به اسکارلت بگوید با وجود آنکه نشاط و سرزندگی او گاهی ترسناک می شد با این حال شخصیت واقعی او به مراتب جذاب تر و دوست داشتنی تر از تمام این حرکات متظاهرانه بود. اگر این حرف را به او میزدند شادمان میشد اما آن را باور نمی کرد.

بربادرفته بیشتر فیلم محبوب زنان است. زنان، فرقی نمیکند کجای جهان متولد شده باشند، تربیت میشوند تا مادرهای خوبی باشند. یعنی لذت شان را از شادی یک آدم دیگر می گیرند. این کاملا مبتنی بر غریزه مادریشان است. غریزه مادری در اسکارلت ضعیف است. خودش هنوز یک کودک بازیگوش است. درنتیجه ناآرامی های درونی اش بیشتر می شود.

اسکارلت ابدا برخلاف چیزی که تصور می شود، بوالهوس و دمدمی مزاج نیست. دوست دارد در بالاترین سطح ستایش شود. زنها، حتى آنهایی که مادران خوبی هستند، در اعماق وجودشان این احتیاج به تحسین شدن را حس می نمایند.

سریال نوستالژیک

کسلر

خیلی وقت بود که می دانستم سریال ارتش سری، دنباله ای دارد به نام کسلر. اما تا همین چند ماه پیش سریال کسلر را ندیده بودم.

کسلر داستان هوگو ون ایک، مستندساز و روزنامه نگاری است که برای ساخت مستندی درباره کسلر، به دنبال اعضای تأثیرگذار گروه فرار می شود. افرادی که می توانند در شناسایی این مرد یاری نمایند.

سریال کسلر در ادامه سریال محبوب ارتش سری ساخته شد، ارتش سرّی داستان یک گروه به سرپرستی آلبر فواره و مونیکبود که با یاری لیزا و ناتالی و فرانسوا و مکس و …. همچون نهضت مقاومت در یک کافه در بروکسل می بایست خلبانان بریتانیایی را بر می گردانند به کشورشان و یک افسر نازی بود به اسم کسلر که بی احساسی بود و باهوش و همچون شر مطلق که مقابل ایشان قرار گرفته بود.

موسیقی هفته:

I Believe I can fly از آر کلی - صد البته به سبب معذوریت هایی به صورت بی کلام

کتاب هفته: از غبار بپرس - نوشته جان فانته

جان فانته در هشتم آوریل 1909 در ایالت کلرادو آمریکا به جهان آمد. پدرش، نیکولا، ایتالیایی و مادرش، مری، ایتالیایی - امریکایی بودند و هر دو بعدها به شخصیت هایی تکرار شونده در آثار جان تبدیل شدند. فانته در بولدر به مدرسهای محلی و در دنور به دبیرستان شبانه روزی یسوعیان رفت و مدت کوتاهی را هم در دانشگاه کلرادو و سیتی کالج لانگ بیچ سپری کرد.

در 1929 فانته از کالج بیرون آمد و راهی جنوب کالیفرنیا شد تا خود را وقف نوشتن کند. پس از چند کوشش ناموفق برای فروش داستان هایش به مجلات ادبی، انتها در 1932، نشریه امریکن مرکیوری به سردبیری اچ. ال. منکن داستانی از او چاپ کرد.

منکن در نامه ای خطاب به فانته نوشت آقای فانته عزیز، شما چه مسئله ای با ماشین تحریر دارید؟ اگر این دست نویس را تایپ کنید، شادمان می شوم آن را بخرم. ارادتمند شما، اچ. ال. منکن

پس از آن بود که فانته موقعیت خود را به عنوان یک داستان کوتاه نویس تثبیت کرد و کارهایش در مجلات آتلانتیک مانثلی، امریکن مرکیوری، ستردی ایونینگ پست، کولیرز، اسکوایر و هارپرز بازار منتشر شد.

فانته را یکی از نخستین نویسندگانی می دانند که شرایط سخت نویسندگان ساکن لس آنجلس را ترسیم نموده است. آثار او بر نویسندگان مشابهی چون چارلز بوکفسکی و جک کرواک تأثیرگذار بود، اما تازه سال ها پس از مرگش، منتقدان این نابغه قرن بیستمی را کشف کردند.

فانته هم رمان نویس بود و هم فیلم نامه نویس؛ هر چند که آثارش در این دو حوزه به هیچ وجه قابل مقایسه نیستند. اگرچه آثار فانته توانست او را از فقر وحشتناک کودکی و نوجوانی اش نجات دهد، تا اوایل دهه 1980 به طرز حیرت انگیزی مهجور باقی ماند. چاپ آثار فانته تا آن موقع دیگر تمام و متوقف شده بود و اگر توصیه های چارلز بوکفسکی به ناشران و مقدمه معروفش برای از غبار بپرس، که در آن فانته را خدای خود نامید نبود، چه بسا که هنوز هم این مدرن کلاسیک برای ما ناشناخته باقی می ماند. اما پس از تجدید چاپ و اقبال پس از مرگ به آثار جان فانته، انتها آثار این ایتالیایی - آمریکایی همیشه عصبانی قدر دید، و در همین دوران بود که نشریه تایم اوت گمنام ماندن فانته تا آن موقع را جنایتی عظیم توصیف کرد.

در هر حال، شهرت امروز فانته تا به آن حد است که یکی از تورهای گردشگری پرطرفدار در شهر لس آنجلس بازدید از مکان هایی است که او در آنها زندگی نموده، یا در آثارش به آنها اشاره می نماید.

فانته در 1955 به دیابت مبتلا شد و عوارض آن منجر به نابینایی اش در 1978 و قطع هر دو پایش در 1980 شد. اما جنون نوشتن دست از سر فانته برنداشت و او آخرین رمانش، رؤیاهایی از بانکر هیل، را به همسرش، جویس، دیکته کرد تا سرگذشت آرتورو باندینی کامل شود. جان فانته در هشتم مه 1983 در هفتاد و چهار سالگی درگذشت

نوستالژی مطبوعاتی: کیهان بچه ها:

روجلد نوستالژیک هفته: مرد نامرئی

سال ها پیش از اینکه فیلم مرد نامرئی جدید محبوب شود، همه چیز را هنگام خواندن رمان هربرت جورج ولز به تخیل سپرده بودیم و فقط این روجلد الهام بخش ما بود!

این مجله ناچیز تقدیم می شود به دوستداران محمدعلی کشاورز و هنرش

منبع: یک پزشک

به "مجله خبرنگاران - از غبار بپرس!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "مجله خبرنگاران - از غبار بپرس!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید